تو حیاط نشستم.

صدا میاد،صدای تمرین کردن ویولون پسر همسایه.

صدا میاد،صدای باد که تابستون با خودش میبره.

صدا میاد،صدای شیر آب توی حیاط همسایه؛شاید برای شستن ظرف،شاید برای شستن لباسها شایدم برای شستن خاطره ها.

من به صداها اهمیت میدم،میخواد صدای یه جیرجیرک باشه یا صدای یه ماشین یا صدای خوش ساز زدن پسر همسایه.

چه خوبه آدم همسایه ای داشته باشه که بلد باشه ساز بزنه.

 

 

پ.ن.امروز با مامانم و اعظم دعوام شد.شدم مثل بچه ها که همش یا با بقیه دعوا می کنند یا در حال قهرن.ولی حوصله ام از توقعات بی پایانشون سر رفته بود.انگاه خودشون وسط جنگ جهانی سوم اند و همه کارها افتاده روی دوش این دوتا و چون من بیکار نشستم کارها لنگ‌مونده.انتظار دارن من مثل فرفره همش بچرخم و اینها هم نگاهم کنند و لذت ببرن که من روی زمین بند نمیشم.یعنی کارهای خونه چقدر مگه؟! بارها بهشون گفتم‌من در حد توانم کار میکنم اینکه توان من برای شما کافی نیست مشکل خودتون به من ربطی نداره ولی خوب تو کتشون نمیره که نمیره.والا من‌نمیدونم کجا برم که از دستشون راحت بشمجوری که اینا رو سر من‌منت میذارن انگار غذا درست میکنند برای منه،جارو میکنند برای من،وسیله جمع می کنند برای من،راه میرن برای من،حرف میزنند برای من.میترسم فردا پس فردا دستاشون هم ت بدن بگن بخاطر تو بود. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

طراحی گرافیک خبر برتر استایل خاص یُفَصِّل درب ضد سرقت اف فایو و درب چوبی داخلی گردشگری کیش چپاول قالب های فارسی وردپرس 22